جدول جو
جدول جو

معنی ندائی سمرقندی - جستجوی لغت در جدول جو

ندائی سمرقندی
(نِ یِ سَ مَ قَ)
محمدصالح (شیخ...) سمرقندی، متخلص به ندائی. او راست:
جور و جفا مکن بکن مهر و وفا نگار من
خندۀ خود مبین ببین گریۀزارزار من
لب به لبم بنه منه داغ جدائیم به جان
همدم کس مشو بشو از ره لطف یار من
تیغ ستم مکش بکش خار فراق از دلم
خاطر خود مجو بجو محنت روزگار من.
رجوع به هفت اقلیم ذیل اقلیم پنجم و صبح گلشن ص 512 و قاموس الاعلام ج 6 و سفینۀ خوشگو ذیل حرف ’ن’ و فرهنگ سخنوران ص 598 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دِ یِ سَ مَ قَ)
از شاعران قرن دهم است. مردی خوش طبع و عاشق مزاج بود و به عشق دلبری نظام نام مراحل زندگی پیمود و قصیده ای که به نامش انشاء نمود مطلعش این است:
من دلشکسته گویم صفت نظام نامی
که نداشت بی وصالش دل ناتوان نظامی.
آخر از ناسازی دوران در وطن بجان آمد و در عهد همایون پادشاه به هندوستان آمده به رتبۀ تقرب پادشاهی رسید. در سال 966 هجری قمری در هندوستان وفات کرد. از اشعار اوست:
وه چه خرام است قد یار را
بنده شوم آن قد و رفتار را.
#
سر کویت که عمری بودم آنجا
به عمر خود کجا آسودم آنجا؟
چه پرسی: نادری چونی در آن کو؟
گهی ناخوش گهی خشنودم آنجا.
#
گرد یاقوت لب لعلت عجب خطی دمید
هیچکس در دور یاقوت اینچنین خطی ندید
لغت نامه دهخدا
(نَجْ جا یِ سَ مَ قَ)
اسعد، ملقب به سعدالدین و متخلص به نجاری. از شاعران نیمۀ اول قرن ششم هجری است و به روایت عوفی ’اکثر نظم او رباعیات است و در آن شیوه شهرتی دارد’. نظامی عروضی در چهارمقاله نام او را نجار ساغرجی نوشته و گوید که از شعرای دربار خضرخان و معاصر با عمعق است. از اشعار اوست:
دیوانه مرا دو زلف بر بند تو کرد
بیگانه مرا ز خویش پیوند تو کرد
قصه چه کنم دراز، کوتاه این است
ما را به سمرقند سمر، قند تو کرد.
ای روی دل دلشده جز سوی تو نی
تن را دل و جان بجای یک موی تو نی
بیچاره دل خون شده را وقت سرشک
از دیده گذر باشد و از روی تو نی.
آن دلبر قصاب ز من باد بحل
هرچند که برگرفت و کردم بسمل
زلفش چو قناره شدسراسر معلاق
آونگ بجای گوشت از وی همه دل.
رجوع به چهارمقالۀ نظامی عروضی چ قزوینی به کوشش معین، تعلیقات صص 139- 140 ولباب الالباب ج 2 ص 383 و احوال و اشعار رودکی ص 458 شود
لغت نامه دهخدا